گاهی خودمو نمی‌شناسم

ساخت وبلاگ

الان هم از اون موقعیت هاییه که خودم خودمو نمیشناسم. خسته خسته خسته... کلافه کلافه کلافه... عصبی عصبی عصبی.... دوست دارم با یه گروه گردشگری برم یه هفته سفر بعد به عنوان یه آدم کر و لال همراهشون باشم، حتی نخوان باهام کلامی‌حرف بزنن، بعد گوشی هم نداشته باشم! در این حد له و داغونم، یا اینکه مثلا چشم باز کنم ببینم تو بوشهر یا هرمزگان تو یه روستام بعد اونا آخرت بی امکاناتی باشن منه غریبه رو هم اصلا نپذیرن و باهام دوست نشن و بگن این آدم عجیب غریبه نزدیکش نشین، منم تو یه کپر داغون صاحب مرده روزگار بگذرانم و فکر این باشم که تعطیلات قشنگم کی تمام میشه تا برگردم دل خانواده! توهمه دیگه بذار راحت باشم باهاش!

نیم سالگی...
ما را در سایت نیم سالگی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : khorzeneh بازدید : 4 تاريخ : چهارشنبه 9 اسفند 1402 ساعت: 12:33