شیرین,ک خونه این روزا جوری به من چسبیده انگاری زندانی فراری ام خداییش انقدر دوست داشته شدن دلچسبه ها میگذرانیم روزهای اضطراب جدایی ته تغاری خونه رو
بازی های مختلف هم تدارک میبینم برای فرزند ارشد دوست داشتنی و شیرین, زبانم. یه کتاب شروع کردم به خواندن تا بتونم از نظر ذهنی خودم و دخترکم رو برا سال بعد که باید بره پیش دبستانی اماده باشیم.
مهارت های اجتماعی و جسمی منظورمه البته بیشتر مهارت اجتماعی
مقداری خرید دارم که برای خرید کلی ذوق دارم.من حتی وقتی هم پول و وقت خرید ندارم هم باز ذوق خرید رو دارم خجسته جانی هستم من
پدر مادر و دو برادرم هم رفتن کربلا و رسما تو این شهر تنها شدم. حالا من به کی بگم کار دارم بیاد کمکم؟منظورم کار خانه نیستا کار بیرون لز خانه س... کمک خدااااا
نیم سالگی...برچسب : نویسنده : khorzeneh بازدید : 95